آغاز یه مسیر نو! (قسمت اول)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

پاییز اومده !

سلام

امتحانم تموم شد خوب یا بدش با جناب استاد عزیز است 

این روزا فکرم درگیره یه دکوراسیون جدید برای اتاق نشیمن مونه. خیلی‌ وب گردی کردم و از سایت‌های مختلف ایده گرفتم. بودجه هم محدوده در نتیجه نیاز به خلاقیت هست. امروز خونمونو مثل دست گول شستوندم. خیلی‌ وقت بود که کفو تمیز طی‌ نکشیده بودم. الان از همه جا بوی تمیزی یا همون ماده شویند میاد :د ولی‌ شمع روشن کردم داره بهتر می‌شه. ۳ سری ام لباس شستوندم. شدم یه کدبانو 

 

 اینجا دیگه پائیز داره کم کمک تشریف میاره. هم هوا سرد شده هم بارونی و ابری.

ترم جدید از ۲ شنبه شروع می‌شه با کلی‌ واحد‌های خفن. موندم چجوری پاس خواهند شد.  

از زندگی‌ بگم که آروم داره می‌گذره. میزان عشقولانه هامون خیلی‌ کم شده کمتر محبت میبینم، و دل مشغولیم خیلی‌ زیاده... 

تازگیا هر شب از شعر‌های فریدون مشیری می‌خونم. خیلی‌ دوسشون دارم مخصوصاً "دوستت دارم" .

فردا میریم ایکیا یه سری چیز لازم داریم برای این دکوراسیون جدید.

روز‌هاتون پر از عشق ....

 

بعدا نوشت:

امروز بارونی میاد که نمی‌شه پا بیرون گذشت چه برسه به خرید رفتن!!!!

رطوبت ۹۵ % 

 

بعدا نوشت:

امروز یکشنبه

هوا خیلی‌ خوبه ولی‌ همسر همش بهونه میگیره و من کلا پشیمون شدم

شهریور :)

شهریور زیبا و پر خاطره هم رسید. دارم کم‌کم ۲۸ ساله میشم 

این روزا کمی‌ پر استرسند، استرس امتحان و نمره هنوزم که هنوزه دنبالم نمی‌دونم کی‌ قراره دست از سرم بردارن 

دیشب کلی‌ با خونمون صحبت کردم بداشم کلی‌ اشک ریختم از دلتنگی‌ ولی‌ همسری فکر کرده بود از پیاز  خودمم اینجوری نشون دادم که از پیاز.

فردارو هم دووم بیارم بالاخره ۴ شنبه میاد. از شناسنامم خبری نیست داره وارد هفته ۳ می‌شه. والا موندم اینا دارن چیکار می‌کنن 

همسرم یه دوست جدید پیدا کرده مثل اینکه اونیه که می‌خواست .

امشب قصد دارم یه‌اش رشته هوا کنم

 

 

تا ۴ شنبه که امیدوارم با خبر خوب بیام و پر از انرژی نو :)

بوی خوب زندگی‌!!!

این روزا دیگه کمتر حسو حال نوشتن دارم. این درحالی که زندگیم پر از سوژه‌های قابل تحریر.

می‌خوام فقط بهشون اشاره کنم تا فقط ثبت بشن و فراموششون نکنم.

درخواست تعویض شناسنامه دادم ولی‌ بد از ۲ هفته هنوز خبری نشده، خیلی‌ نگرانم و استرس دارم چون به اصل شناسنامم احتیاج دارم برای تعویض گذرنامه که ۶ ماه به تاریخ انقضاش مونده. می‌خوام درخواست ویزا بدم که اونم نیاز به گذرنامه داره. در واقع همه چی‌ به هم گر خورده و من فقط باید امیدوار باشم. 

خیلی‌ دلم برای ایران ، خانواده‌ام و دوستانم تنگ شده. آرزوم اینه که کارم جور بشه تا قبل از کریسمس و من بتونم یه سفر برم ایران. اینبار دلم می‌خواد یه سفر تنهائی‌ و پر هیجان داشته باشم، حداقل برای رفت. 

اوضاع دندونم خیلی‌ خرابه نه جرأعتشو دارم نه پولش که برم دندون پزشکی‌. باید یه همتی بکنم. تازگیا از پوسته صورتم نامید شدم. خیلی‌ زوده که انقدر شل بشه. باید برای اونم تدبیری بیاندیشم. میگن آب خوردن زیاد بی‌ تاثیر نیست...

همه سهام مو فروختم و سود خوبی کردم دلم می‌خواد این کارو توی ایران هم بتونم انجام بدم ولی‌ قبلش نیاز به مطالعه دارم. خیلی‌ ریسکیه که بدون اطلاعات کافی‌ یه کاریو شروع کنی‌. وبسایت مون هم به خوبی داره پیش میره. ونیاز به تبلیغات گسترده داره که بتون فروش بهتری داشته باشه. هنوز که فروشش افتتاح نشده. 

 

از بوی زندگی‌ بگم، این روزا خونمون بوی زندگی‌ نداره. بیشتر فضا غمگینه بوی غربت و دلتنگی‌ میده. ولی‌ هردومون تظاهر به شادی می‌کنیم که این خودش خوب.

سعی‌ می‌کنم زودتر بیام، این هفته آخرین امتحانم ۴ شنبه هست ببینم چیکار می‌کنم بعدش کلی‌ کار بدون برنامه دارم که باید مدیریت بشن و این مستلزم مدیریت زمان هم هست.

از لحظه‌های زندگیتون لذت ببرین که تکرار نشدنیست .....

روزهایی که گذشت...

من برگشتم....
خیلی وقت ننوشتم، همه چیزو فراموش کردم ;-)
از همسرم بگم و از زندگیم که کلی تغییر کرده خوب یا بدش و نمیشه گفت کلا تو یه مسیر جدید قرار گرفته. نوع محبت و دوست داشتنمون عوض شده و اتتظار من همینجوری بالا میره. باید به یه حد تعادل برسم. واحد تابستونیم تموم شد امتحان دادم نمره ام هم اومد بد نبود. الان فقط 2درس ناتموم دارم که آگوست باید امتحان بدم. امیدوارم خوب بشه. 

فکرم خیلی درگیر کار و آینده است. بعضی وقتا احساس شکست میکنم که تو این سن هنوز تو این مرحله از پیشرفتم. ولی باز خودم سرزنش میکنم که انتظار بی جا از خودم دارم.

نکته ای که هست : من خودم رو به خاطر 2سال عمر هدر شدم نمی بخشم. مقصر اصلی خودم بودم ولی همیشه دنبال کسی میگردم که بندازم گردن اون. دو سا پر از افسردگی، حسرت، تنهایی و دلتنگی ....

الان تنها فکرم پیدا کردن کار که بتونم همراه با درس خوندنم انجام بدم. دنبال ایده جدید میگردم . چند وقتی افتادم تو خط خرید فروش سهام خیلی هیجان داره و ریسکیه.

اولین سالگرد عروسیمون 14 جولای بود. برای همدیگه کادو خریدیم و شامپاین خوردیم. کادوی من یه کتاب بود و کادوی همسر دو تا بیر معروف :-)

روز قبلشم مهمونی دادیم. محیا و شوهرش دعوت کردیم خیلی آدم های نچسبین نمیدونم والا چرا ما اینارو دعوت میکنیم !!!! برای شام یه لوبیا پلو مشت با سالاد شیرازی وکشک بادمجون پزیدم. این اولین بار بود که کشک بادنجون درست می کردم و خوب بود به نظر خودم.

هفته قبل افتاده بودم تو خط نان و شیرینی. نان زنجبیلی، نان خامه ای و شیرینی زرافه درست کردم که فقط نان خامه ای خوب نشد ولی بقیه خیلی عالی شدن. :-)

همیشه فکر میکنم تو شخصیت و رفتارم یه سری گپ هست که باید پر بشه که همشون ناشی از تربیت نادرست یا مورد ارثی دارن. در فکر درست کردن خودم هستم ولی واقعا به 

زمان نیاز دارم. کار یه روز دو روز نیست.

وای که چقدر پراکنده نوشتم ولی فکر کنم به همه چی اشاره کردم. از این به بعد سعی میکنم زودتر بیام بنویسم. 

نوشته شده در  Thu 18 Jul 2013ساعت 13:35  توسط آذر 

 

 

 

حراج تابستان!!!

...

 این روزا همه چیز تخفیف خورده بخاطر تابستون. من هم از این فرصت استفاده کرده کلی خرید کوچیک و بزرگ کردم. از کوچیکاش بگم:

 گردنبند بنفش با گوشواره بنفش دوسشون میدارم، 3تا تابلو کوچولو.

 

 

اینم شمعدونی نازنینم که جانوووویم خریده :-) و تازه جوونه زده

 

 و بزرگه ماشین لباسشویی و ظرفشویی که واقعا واجب بود.

 همه اینا رو با 75% تخفیف خریدیم خیلی چسبید. :-)

راستی یادم رفته بود ثبت کنم که بعد از تقریبا 10 سال یا بیشتر موهامو کوتاه کردم. جانوووییم خیلی دوست داره میگه خیلی بهم میاد همین خیلی خوبه. (30.می.2013)

 دوست دارم دوستای مجازی پیدا کنم توی این فضای مجازی که بتونم باهاشون همفکری کنم. باید اکتیو بشم.

ماه عسل در آنتالیا

Hotel Kremlin in Antalya

 

خیلی اتفاقی شد، تصمیم گرفتیم بریم ماه عسل اونم بعد از 4سال. یه چبز جالب اینکه درست روز سالگرد ازدواجمون اونجا بودیم. فرید با خانوادش از ایران میومدن ماهم از اینجا. روز اول که رسیدیم روز اول بهار بود، سال تحویل خونه بودیم و شبش قرار بود راه بیفتیم. اتاقمون تو هتل خوب بود هوا خیلی عالی و رمانتیک،  دریای مدیترانه بسیار زیبا بود.

از همه مهمتر اینکه کلی دوست خوب پیدا کردیم که باعث شد اونجا بیشتر خوش بگزرونیم. غذاها خیلی مفصل بود ولی روزای آخر برامون تکراری شده بود. من و همسری 4کیلو اضافه وزن پیدا کردیم؛ هنوزم نتونستیم کمش کنیم. هر شب میرفتیم بار بعد دیسکو که من فقط 2شب رفتم ولی همسدی پایه بود و هر شب رفت حسابی هم بهش خوش گذشت. :)

کلی لباس خوشگل خریدیم با قیمت مناسب البته همشون مارک بودن این قسمتش حسابی چسبید. ب ب کرم دیور و ریمل کلینیک از چیزهای خیلی گرون و دلچسبی بود که خریدم. :)

 

دیگه همین، به امید سفر های بعدی که امیدوارم ایتالیا یا فرانسه باشه. :)

 

5/3/13 12:19 AM

I am fall in love with our sweet home <3

بعد از کلی جستجو بالاخره خونه رویاهامون پیدا شد. روال زندگی دانشجویی توی یه اتاق داشت دیگه خستمون میکرد و دپرس. ولی بعضی وقتا دلم تنگ میشه براش. خاطرات خیلی قشنگی داشتیم با کلی تجربه زندگی.

خونه جدیدمون کنار ساحل با یه ویو زیبا؛ همه وسایلمون نو خریدیم در واقع میشه گفت جهیزیه خریدیم.

3هفته طول کشید وسایلمون رسید و جاگیر شدیم. هر دومون حسابی خسته شدیم. ولی ماه آپریل خیلی خاطره انگیز شد. یکی از دوستام برای کمک اومد ولی همسری خیلی خسته شد قربونش برم.

خونه بعدیمون قراره ویلایی باشه، به امید اون روز ...

5/3/13 12:18 AM

دوباره می نویسم

روزهای خوب بر از خاطره های قشنگ سیری کردم؛ 
یه سفر بر از خاطره داشتیم به آنتالیا که قرار یه بست کامل در مورد اون بنویسم؛ 
خونمون عوض کردیم با کلی وسایل قشنگ که در مورد اونم مینویسم بعدا؛ :-) 
از عشقولانه هامون بگم که هر روز قویتر میشه و این تنها بهانه من برای زنده ماندن. 

همسری عزیزم میدونه چقدر دوسش دارم در کنارش آرامش دارم و یه زندگی ایده آل که آرزوی هر کسیه .

5/3/13 12:17 AM