نمیدونم چرا اصلا وقت نمیکنم بنویسم.
اینجا رسما تابستون تموم شده هوا ابری و بارونی و کمی خنک شده. خنک بودنش خوبه ولی رطوبت خیلی بده و آدم به کل کلافه میشه.
همسری دفاع هف تایم دکتراشو هفته پیش انجام داد و الان خیالش کمی راحت تره. من برای روز دفاعش ۲ مدل شیرینی خوشمزه اینجایی پزوندم که همه کیف کردن. از حق هم نگذریم خیلی عالی شده بود.
۲ هفته دیگه هم نوبت من که دفاع کنم و بالاخره این پایان نامه هم به سرانجام رسید و من مهندس تر شدم. فعلا که در حد اسمه کو کار، ولی اسمشم خیلی بهم دلگرمی میده.
کلاس زبانم به کندی پیش میره. هفته قبل یه لول دیگه بالا رفتم. ویزای بلاد کفرمونم نیومده هنوزخیلی انتظار بده. من کلی برای این سفر برنامهریزی کردم. اینکه کجاها بریم ،چیا بخوریم، جاهایی دیدنی کجاست و از کدوم مسیر بهتره رفت و .... حتی یه کتابم خریدم که اونجا در صورت نبود نت بهمون کمک کنه.
دوستام از تعطیلات برگشتن الان دیگه تنها نیستم خیلی بهتره اوضاع احوال.
این روزها این سریال رو میبینم:
Fringe
علمی تخیلی ولی من دوستش دارم.
این فیلم رو هم به تمام آشپزی دوستان پیشنهاد میکنم:
Chef