۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

مهمونی

قراره یه مهمونی بگیریم و دوستایه قدیمیمونو که اولین بار اینجا باهاشون آشنا شدیم دعوت کنیم. تقریبا ۸ تا زوج خواهیم بوی که همگی ۵ سال پیش اومدیم اینجا. دارم برای اون شب حسابی‌ برنامه‌ریزی می‌کنم. درسته خونمون کوچیکه و امکانات پذیرایی نداریم ولی‌ به قول معروف دلمون بزرگه خنده

 می‌خوام حسابی‌ به همه و به خودمون خوش بگزره.نیشخند منتظر عکسهای جدید باشید ... 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

خاطرات بد

پست قدیمی ...

 

یه سری خاطرت بد هست که دوست داری از ذهنت پاک بشه ولی‌ نمی‌شه و مثل خوره میفته به جونت تا از پا درت بیاره. روزایی که گذشت یکی از خاطرت بد کودکیم داشت تکرار میشد و افکارم رو پریشون کرده بود حسابی‌. درست همون آدمی‌ که ۲۰ ساله پیش هیزم بیار معرکه بود دوباره پیداش شده و داره ۲ تا نسلو با خودش نابود می‌کنه. نمیدونم چرا اطرافیانم چشماشونو بستن و فقط نگاه می‌کنن. ولی‌ من که دیگه نمی‌تونم یه بیننده باشم فقط، حساب کار رو دستش دادم. حالا من شدم آدم بده اونم شده همون آدم فداکار نما !!!! ناراحت

از نظر من اون یه شارلاتن کثیف و دروغگو بیشتر نیست. انقدر ازش متنفرم که حتی دوست ندارم دیگه اسمی ازش بشنوم. تواین اوضاع تنها کسی‌ که منو درک می‌کنه فقط همسری، یاره همیشگیم و یخورده مامیم. تصمیم دارم دور بقیه یه خط کلفته قرمز بکشم که حتا وجودشونم تو این زندگیم حس نکنم.

از خواهر و برادرم که خیلی‌ انتظار داشتم ولی‌ ناامیدم کردن، الان میفهمم که اونا هم منو زمانی‌ که کار دارن میخوان در غیر این صورت هیچ. از بابا هم که دلم خونه‌ .... (آخرین باری که باهم حرف زده عید ۹۳) خنثی

آرزوم اینه که :

زندگیم پر بشه از آرامش و موفقیت چون منو همسری لیاقتمون خیلی‌ بیشتر از ایناست لبخند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

اواخر تابستون ...

نمیدونم چرا اصلا وقت نمیکنم بنویسم. سوال

اینجا رسما تابستون تموم شده هوا ابری و بارونی و کمی‌ خنک شده. خنک بودنش خوبه ولی‌ رطوبت خیلی‌ بده و آدم به کل کلافه می‌شه.

همسری دفاع هف تایم دکتراشو هفته پیش انجام داد و الان خیالش کمی‌ راحت تره. من برای روز دفاعش ۲ مدل شیرینی‌ خوشمزه اینجایی پزوندم که همه کیف کردن. از حق هم نگذریم خیلی‌ عالی‌ شده بود.

۲ هفته دیگه هم نوبت من که دفاع کنم و بالاخره این پایان نامه هم به سرانجام رسید و من مهندس تر شدم. فعلا که در حد اسمه کو کار، ولی‌ اسمشم خیلی‌ بهم دلگرمی‌ میده. از خود راضی

کلاس زبانم به کندی پیش میره. هفته قبل یه لول دیگه بالا رفتم. ویزای بلاد کفرمونم نیومده هنوزخیلی‌ انتظار بده. من کلی‌ برای این سفر برنامه‌ریزی کردم. اینکه کجاها بریم ،چیا بخوریم، جاهایی دیدنی‌ کجاست و از کدوم مسیر بهتره رفت و .... حتی یه کتابم خریدم که اونجا در صورت نبود نت بهمون کمک کنه. 

دوستام از تعطیلات برگشتن الان دیگه تنها نیستم خیلی‌ بهتره اوضاع احوال.لبخند 

این روزها این سریال رو میبینم:

Fringe


علمی تخیلی ولی من دوستش دارم.

این فیلم رو هم به تمام آشپزی دوستان پیشنهاد میکنم:

Chef

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر