۴ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

ادامه ای از پست قبل ...

ادمه از پست قبل...

طی دو هفته گذشته دوستایی رو که فکر میکردم دوستای واقعی من هستن رو به خوبی شناسایی کردم. ترجیح میدم تنها باشم تا افرادی مثل اینها دورو برم باشن والا ! احساس میکنم به یه تغییر بزرگ احتیاج دارم. باید به حسادتم غلبه کنم، تازگیا خودم واقعا درک میکنم دارم حسودی میکنم وحسابی آزارم میده. نمیدونم بتونم موفق بشم یا نه ولی باید تلاش بکنم از خودم دورش کنم.

زندگی دو نفرمون داره به آخرهای 5 سالگیش میرسه. پر از فراز و نشیب وتجربه بوده وهست. همین هیجان زندگیست که مانع از افسردگی میشه خیلی از شرایطم راضی هستم همه چی خوب داره جلو میره با حمایت دونفرمون از زنگیه دونفرمون

این روزها همه جا حال وهوای کریسمس. ما فردا قراره بریم سری به این تخفیف های کریسمس بزنیم. امیدوارم بتونم کاپشن مورد علاقمو پیدا کنم. و یه جین اسکینی و شاید یه بوت چرم راحت البته با قیمت مناسب. وگرنه اگه خیللی گرون باشه فعلا نمیخرم چون دارم برای امسال .

خونمون اوضاش خیلی خرابه نیاز داره تمیز بشه و یه سر سامونی بگیره. احساس میکنم اصلا رنگ و رو نداره. ولی خیلی دنجه و ما احساس راحتی میکنیم. برای همین کلی تلاش کردیم. خیلی دلم روشنه که بهتر از اینا در آینده نزدیک نصیبمون میشه

و اینکه تا یادم نرفته بگم موبایام رو عوض کردم الانیه ال جی جی 2 کاملا جدید و پیشرفته دارم خیلی از موبایل قبلیم، گلکسی اس 2 سریعتر و با هوشتر و صد البته مدرنتره

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

هدیه !

خیلی وقته ننوشتم ای وای من

فکر کنم آخرین بار قبل از اومدن همسری بود، آره یادم اومد. همسری عزیزم برگشت و کلی شادی و آرامش به زندگیمون برگردوند و صد البته کلی سوغاتیار بلاد کفر

سر فرصت عکس هم میزارم. چند هفته قبل حسابی مشغول پروژه وامتحان هام بودم. اصلا وقت نداشتم به اینجا سر بزنم. بالاخره همه چی بخوبی پیش رفت وتموم شد. الان مونده 2تا امتحان که برای بهبود نمرهام بهشون احتیاج دارم.

موضوع پایان نامه هم انتخاب شد و اولین پروپزالم رو هم نوشتم. حالا آخر ژانویه باید بصورت کامل یهریپورت و پرزنتیشن حاضر کنم. از موضوع انتخابیم خیلی راضیم و همچنین از استادم. یه پروفسر دانا و فوق العاده با هوش.

از سوقاتیام بگم که حسابی باهاشون سورپرایز شدم. یه لباس خواب و ادکلن از ویکتوریا سکرت، بلی یه پیرهن سفید نارنجی 6 ترک که خیلی لطیف و دوست داشتنیه ، یه پلیور سبز پسته ای و یه کیف صورتی. همشون خیلی خیلی زیاد دوست دارم. و البته اینم بگم که همسری کلی هم خوراکی آورده بود. واقعا انتظار نداشتم دست گلش درد نکنه

امسال برای اولین بار برای دل خودم و البته دل همسری درخت کریسمس گذاشتیم. خیلی تو دردسر افتادم برای خریدش که مهم نیست. اینکه الان یه درخت رمانتیک با کلی تزیینات خوشگل تو خونه داریم خودش خیلی مهمه

هفته قبل یه کریسمس پارتی دعوت بودیم که اسمش سانتا سکرت بود. باید یه کادو میبردیم میزاشتیم زیر درخت و بثورت رندم آخر شب صاحب کادو میشدیم. خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و برامون جالب بود. یه درخت کریسمس کوچولو با کلی شکلات نصیب ما شد. شاید سر فرصت بیام واین قسمت رو بیشتر براتون توضیح بدم شاید رسم و رسومشون برای بقیه هم جالب باشه. راستی یادم رفت بگم صاحبخانه اهل بارسلونا بود.

از پاسپورت بگم که بالاخره کارش تموم شد. هفته گذشته مدارک رو بردیم خودمون سفارت و این هفته پاسپورتمون حاضر شد. خیلی سریع بود ولی بی کیفیت متاسفانه ...

چهارتا پازل خریدیم برای اوقات فراغتمون خیلی سرگرمی خوبیه.  

میدونم پراکنده نوشتم ولی تا اینجا که یادم بود رو تونستم ثبت کنم و بقیه رو بعدا خواهم نوشت. 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

خوش خبرم :-)

خوش خبرم امروز. همسری فردا میاد.

هوا خیلی‌ خراب و برفی . خیلی‌ نگرانم پروازش کنسل بشه. همهٔ کارمو کردم و همه چی‌ طبقه برنامم بود. فقط این پروژه‌ها حسابی‌ روا اعصابن. تموم بشه می‌خوام چنتا پست حسابی‌ بذارم همراه با عکس لبخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

2 هفته گذشت...

سلام

اول خبر خوب :

بالاخره شناسنامه دار شدم. لبخند

امروز درست ۱۷ روز گذشته از زمانی که من دارم توی این دیار غربت تک و تنها زندگی‌ می‌کنم.

خداییش خانواده همسرم بیشتر از خانواده خودم به یادم هستن. و خانواده من بی‌ احساس تر از قبل شدن. دیگه اصلا براشون مهم نیست من وجود دارم یا نه. از اول هم که اومدم اینجا همین شکلی‌ بود ولی‌ الان خیلی‌ شدید تر شده. باید بی‌خیال بشم ولی‌ نمی‌شه. مگه شده فقط محبت یه جانبه باشه. گاهی دلم برای قدیما تنگ می‌شه که هر ۵ تامون کنار هم بودیم و از کنار هم بودن لذت می‌بردیم. نه مثل الان که حاضر نیستیم روی همدیگرم ببینیم چه برسه به احوال پرسی‌ ....

این نیز بگذرد.....

دلم برای همسرم یه ذره شده. دارم لحظه شماری می‌کنم این روزا زود تموم بشه و دوباره بغلش کنم و آرامش زندگیم برگرده. کلی‌ برنامه ریزی کردم برا اومدنش که بعدا خواهم گفت. خیال باطل 

هفته قبل خودمو با ورزش و درسام سرگرم کردم. یه روز با دوستام رفتیم یه رستوران هندی غذاش خیلی‌ بد بود و گرون. اصولا من غذا تند زیاد دوست ندارم چه برسه هندی هم باشه .

دنبال موضوع برای پایان نامه هستم. با ۲تا از استادم حرف زدم هر دو قبول کردن الان مونده من تصمیم بگیرم. باید کاملا در موردش مطالعه کنم قبل از اینکه تصمیم بگیرم. با توجه به تونائیهام و شناختم از خودم و اینکه نباید خودم رو دست کم بگیرم . لبخند

این سریالی هست که تازگیا میبینم برای بار دوم. خیلی‌ دوسش دارم کاملا دخترونست از خود راضی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر