۴ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

weekend :)

آخر هفته خوبی داشتیم. شنبه که رفتیم خرید بعد از مدت‌ها. ولی‌ من هیچی‌ نپسندیدم. به نظرم همه چی‌ خیلی‌ زشت و یا خیلی‌ گرون بود. فقط یه پالتو پاییزی خوشگل دیدم تو تامی‌ که چشمامو گرفت ولی‌ حیف که خیلی‌ گرون بود. اینجا پاییز فقط ۱ ماهه و برای یک ماه گرون بود. امیدوارم روزی برسه که درامد خوبی داشته باشم و بتونم برای هر فصل جداگانه خرید کنم.خیال باطل بگذریم.. 

عوضش ۴ جعبه شیرینی‌ مخصوص این کشورو خریدیم و یه ظرف سنگی‌ مناسب برای اوون (اوال) که اونم تخفیف خورده بود و کلی‌ شکلت. قسمت خوراکی جتش سلیقه همسری بود. من که از ترس چاقی این چیزارو نمی‌خرم ولی‌ اگه باشه میخورم.

خلاصه که اغلب خریدمون رو گذشتیم در سفر جاری انجام بدیم . نیشخندچشمک

روز ۱ شنبه هم خانه تکانی پاییزی کردم و یه تغییر دکور کوچک برای اتاق خواب. الان هم می‌خوام بشینم وبسایتم رو آپدیت کنم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

3 اکتبر 2009 :)

این پست فقط برای ثبت در تاریخه !نیشخند

۵ سال پیش در چنین روزی در ساعت ۱۱.۲۰ من اومدم اینجا به سرزمینه سرد شمالی... خیال باطل

باور نکردنی که ۵ سال گذشته و من ۵ سال پیرتر و باتجربه تر شدم. روزهای خیلی‌ سختی‌ پشت سر گذشتم تواین دیار غربت، و خوشبختانه تونستم از پس تمام مشکلاتم بر بیام بدون حمایت و کمک دیگران. درسته این بی حمایتی ضربه سختی بهم زد و درست ۳ سال از زندگیم تو اوج تنهائی‌ و بی‌ کسی‌ گذشت ولی‌ خوشحالم بگم که :

 تواین ساله ۵أم از خودم بالاخره راضیم. چون حداقل به چند تا از اهدافم رسیدم. عینک

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

هفته ای که گذشت ...

هفته گذشته مشغول بودم با کلاس زبان. جمعه کلی‌ خرید کردم برای مهمونی که از قبل برنامه ریخته بودیم براش، یه مهمونی دوستانه در کنار دوستایی که از ۵ سال پیش میشناسیمشون. برای شام زرشک پلو با مرغ (غذای سر آشپز) پیراشکی گوشت، بورانی بادمجان و سالاد سزار درست کردم. و برای دسر هم شیرینی‌ معروف سر آشپز شکلاتی و زنجبیلی (قبلا عکسشو گذاشتم). بعده اون هم بازی‌ کردیم، کلی‌ خوش گذشت و هدیه‌های خوبی هم برامون آوردن.نیشخند ولی‌ من کلی‌ خسته شدم. آخر شب دیگه جنازه بودم. همسری کلی‌ کمک کرد ظرفارو جم کرد و شست.

روز یکشنبه هم یه مهمونی زنونه دعوت شدم . بد نبود ولی‌ سنشون به من نمی‌خورد. اما از اونجایی که تصمیم دارم دوستایه ایرانی‌ پیدا کنم رفتم. ۳ -۴ ساعتی‌ نشستم ناهار خردیم، حرف زادیم، رقصیدیم و کلی‌ عکس گرفتیم. سر جم بد نبود.چشمک

این هفته هم شروع شد من همچنان دنبال کار یا دکترا می‌گردم،و همچنان جواب منفی‌ میگیرم. من هنوز امیدوارم تا آخر امسال یه کاری چیزی پیدا کنم...خیال باطل 

سریال Frings هم تموم شد و من دنبال یه سریال جدیدم نیشخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

و من مهندس تر شدم :)

کلی‌ اتفاق افتاده در هفته گذشته که دوست دارم همشون ثبت کنم اینجا . لبخند

اول اینکه بالاخره من دفاع کردم و الان یه خنوم مهندس بی‌کارم.نیشخند استاد گرامی‌ رو با کلی‌ کلک راضی‌ کردم که زود دفاع کنم. هفته خوب و پر استرسی داشتم. اولا اینکه ۲۶ أم شهریور برابر با ۱۷ سپتامبر تولدم بود. کلی‌ تبریک از دوستان و آشنایانی گرفتم که همیشه به یادمن. در حالی‌ که پر از استرس بودم و داشتم تمرین می‌کردم برای پرزنتیشن مامان و بابا زنگ زدن بهم و مثل قدیما کلی‌ مهربون با هم گپ زدیم. واقعا دلم تنگ شده بود  برای این مدل حرفا و داشتم ازشون ناامید میشدم. خواهری هم برام مسیج داد تو وایبر ولی‌ داداشم کلا فراموش کرده منو.ناراحت همش تقصیر همون موجود شارلاتانی که قبلا درموردش گفته بودم.عصبانی خلاصه اون روزم تموم شد بدون هدیه البته فقط یه شام خوشمزه همسری پخت برامون و خودم ترتیب کیک رو دادم. یه جشن مختصر و صمیمی‌ داشتیم و یه خبر خوب که ویزامون اومد و سفر رویاییمون به نیویورک قطعی شد.

روز ۵ شنبه هم با ایرینی و جولیا قرار گذاشتم و در مورد سوالهای احتمالی‌ که ممکن ازم پرسیده بشه بحث کردیم و واقعا بهم کمک کردن. دوست خوب داشتن همیشه نعمت باید قدرشو دونست. قلببرای دوستام از کیک تولدم بردم و در مورد خیلی‌ چیزا حرف زدیم. اونا هم خوششون اومد.

 


 

دسر رسبری 

تا جمعه که روز دفاعم بود (۱۹ سپتامبر - ساعت ۱۳.۰۰) خوب بود. فقط چون یه خورده استرس داشتم اولش کلی‌ غلط گرامری داشتم تویه حرف زدنم ولی‌ بعد از ۲ -۳ تا اسلاید افتادم روی دور. همهٔ سوالها و کامنتهای هارو جواب دادم. می‌تونم به جرات بگم از خودم راضیم.از خود راضی هیچوقت فکر نمیکردم از پسش بربیام. اون زمانی‌ که شروع کردم تو این کشور غریب با ۲ تا زبان نامفهوم اصلا باور نمیکردم که بشه . درواقع من خودمو دست کم گرفته بود ولی‌ شد. الان رزومه قوی تری نسبت به ۳ سال پیش دارم با کلی‌ مهارت جدید. (آذر از خود متشکر) از خود راضینیشخند

از همسری یه خورده شاکیم که نتونست عکسهای خوبی بگیره از مهمترین اتفاق زندگیم. ولی‌ همیشه ازش قدر دانم به خاطر اینکه یه حامی خوب برام بود، شاید اگر اون نبود من تا اینجا پیش نمیرفتم. قلب

همون آخر هفته یعنی‌ شنبه ظهر همکارای همسری رو به صرف ناهار دعوت کردیم. دوستاش همه خارجی‌ بودن ولی‌ من غذایی ایرانی‌ درست کردم. خورشت قیمه بادمجون و کدو با گوشت بره. زرشک پلو با مرغ سرخ شده و سالاد. برای دسر هم کرم کارامل یونانی. خیلی‌ خوب بود همه چی‌، اونا هم خوششون اومد از غذاها و پذیرایی ایرانی‌. لبخندبعد از ناهار هم رفتیم کنار ساحل قدم زدیم و کلی‌ عکس گرفتیم .

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر