گلهای نازنینم
این مدل خیلی دوست دارم. :)
اینقدر ننوشتم که کلا فراموش کردم از کی !!!!!
ساله ۹۳ رو با خوبی شروع کردم در کنار خانوادم بعد از ۴ سال دوری. نوروز امسال یکی از بهترینها بود برام با کلی خاطرات خوب. سفر بسیار خوشایندی بود هم در شهر من و هم در شهر همسری. کلی عیدی گرفتیم که از همشون زیباتر گردنبند جواهری بود که مادر شوهر نازنینم داد. خیلی دوسش دارم ولی از ترس اینکه یهو گٔمش کنم جرات نمیکنم ازش استفاده کنم.
یه سری دوست جدید خارجی پیدا کردیم که تقریبا آخر هفته ها باهمیم. هرهفته هم یه سرگرمی جدید داریم که من فقط بعضیاشون رو دوست دارم. بیشتره وقتا خسته میشم ازشون چون خیلی پر سر صدان. من آدمی هستم که تنهائی خودم رو خیلی دوست دارم و با هیچ چیزی عوضش نمیکنم. همین باعث شده که بسختی بتونم تواین جمع حاضر بشم. این یه عیب بزرگ که باید سعی کنم حالش کنم به زودی.
پایان نامه هم در جریان، قسمت عمده اش تموم شده و دیگه باید جمع بندی کنم و هرچه زودتر باید دفاع کرد. دنبال کار و دکترا هم هستم ولی انگار تخمشو ملخ خورده و یافت می نشود. ولی خیلی امیدوارم که بتونم تو همین شهری که هستیم یه موقعیتی پیدا کنم.
فردا یه سمینار جالب قراره بریم درمورد چگونه یه کار جدید شروع کنیم. فکر کنم بتونم ایده های خوبی بگیریم از اونجا و بتونیم یه کار جدید با ایده های نو راه بندازیم البته با کمک همسری. همسریه من خیلی خلاق و باهوشه باید از تمام ایده هاش استفاده کرد واقعا.