۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

کلی‌ حرف جدید :)

من برگشتم با کلی‌ حرف جدید. لبخند

از اول هفته شروع کنم که همسری برای اینکه تولدم رو فراموش نکنه توی تقویمش هزار بار نوشته بود نیشخند

تا اینکه بازم اشتباه کرد و جای دوشنبه و سه شنبه عوض شد. ولی‌ من کلا نادیده گرفتم این مساله کوچیکو و یه راهنمایی کردم بهش که سه شنبست. 

خلاصه اون روز من از ساعت ۸ صبح تا ۶ بد از ظهر کلاس داشتم و سمینار و حسابی‌ مشغول بودم. کلی‌ پیغام تبریک برام اومد از طریق فیس‌بوک، ایمیل، اس‌ام‌اس و تلفن که دست همگیشون درد نکنه خیلی‌ خوشحالم کردن. (امسال اولین سالی‌ بود که توی دانشگاه از اول صبح هر کی‌ وارد کلاس میشد بهم تبریک مگفت خیلی‌ خوشحالم کردن). و دوستایه صمیمیم برام یه کیک کوچیکم گرفتن که باهم خردیم.

از زحمات همسری بگم که اون روز سر کار نرفت و کلی‌ تدارک دید برام. شب قبلش یعنی‌ دوشنبه یه شام خیلی‌ خوب پزید.استیک بلو چیز  با باگت فرانسوی.

فردا شبش هم وقتی‌ از دانشگاه برگشتم واقعا سورپرایز شدم. استیک شکم پر، کیک، شامپین و کادوی بسیار زیبا که خیلی‌ دوستش دارم. مژه

 

Halsband i äkta silver

میدونم اینجارو نمیخونه ولی‌ همینجا می‌خوام ازش تشکر کنم بخاطر تمام لحظه‌های زیبایی‌ که برام درست کرده و می‌کنه.قلب

راستی‌ بالاخره طلسم شکست و من رفتم باشگاه ثبت نام کردم. دیروز جلسهٔ اول بود خیلی‌ هیجان داشتم. می‌خوام ناامید نشم و هفتهٔ ۳ بار حداقل برم. مخصوصاً برای گروپ ترینینگ. نیشخند

از اینکه تونستم بد از ۴ سال در این دیار غربت دوست پیدا کنم بسیار خوشحالم. مهم نیست که دوستام هم زبونم نیستن مهم اینه که باهاشون خیلی‌ راحتم و ازشون خیلی‌ چیزا می‌تونم یاد بگیرم. لبخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

آنچه که گذشت!

سلام سلام سلام

این هفته همتموم شد با کلی‌ ماجرای بد و خوبش. اول اینکه داداشیم دانشگاه قبول شده یه رشته خوب و همون شهری که می‌خواست . اصلا باور کردنی نیست که اینقدر بزرگ شده.

دیروز سر مسائل خانواد‌گی که توی خونمون هنوز اتفاق میفته یه جگ سردی در گرفت که فقط گریبان آقا داداش رو گرفت طفلک. توی این روزی که می‌تونست خوشحال باشه و به آینده فکر کنه باید از خونه فراری باشه. ناراحت

کل دیروز فقط گریه کردم و غصه خوردم و از دست زمین و زمان شاکی‌ بودم ناراحت

بابا که اصلا حرف گوش نمیده و شده متکلم واحد.... خیلی‌ بده، ما قبلان تجربه چنین طوفان هایی رو داشتیم. هم خیلی‌ طول می‌کشه و هم عوارض داره ناراحت

دیروز عصر برای اینکه حالم عوض بشه با همسر جان رفتیم کلی‌ خوراکی و نوشیدنی خوشمزه خریدیم. شبم یه فیلم کاملاً دخترونه دیدم که پیشنهاد می‌کنم ببینید حتما.

سمینار اول تموم شد و به خیر گذشت حالا نوبت دومیه خنثی

این هفته تولدمه و ۲۸ سال از زندگی‌ مبارکم می‌گذره. خیلی‌ هیجان دارم سورپرایز همسر رو ببینم. منتظر

 

*** ویزا همسر نیومد و سفر کنسل شد احتمالا اکتبر بره.

*** آقاهه توی سفارت گفت شناسنامتو فرستادیم ایران ۳ ماه طول میکش که الان ۲ ماهش موندهمنتظر

*** و آخر اینکه از اینکه توی این روزها و شرایط ایران نیستم خوشحالم. اینم بگم که دوست داشتم کاری برای آقا داداش می‌کردم ولی‌ خودم و اوضاع روحیم این اجازه‌رو بهم نمیده که بیشتر از این فشار عصبی تحمل کنم .

اسم فیلم Pitch Perfect 2012

 اینم بازیگر محبوب من توی این فیلم  Anna Kendrick

بعدا نوشت

یه احساسی‌ بهم میگه داره از رابطهٔ منو پدرم سؤ استفاده می‌شه توسط بقیه، اونم با اخبار دروغی که به من میدن تعجب

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

لوبیا پلو و Time table !!!

دیروز بسیار فعال و کاری شده بودم. صبح ساعت ۶ بیدار شدم صبحانه حاضر کردم ناهار هردمونو بسته بندی کردم همراه با میوه و آب برای خودم. بعد همسری رو بیدار کردم صبحانه زدیم و ساعت ۷ راه افتادیم تا یه روز پر مشغله رو آغاز کنیم.

از اونجایی که مسترپرسیدنت قرار بود بیاد دانشگاه مون، کلیه مسیرها بسته بود اتوبوس‌ها  که کار نمی‌کردند فقط مترو باز بود اونم قول قوله بود. بالاخره هر جور بود خودمو رسوندم به کلاس ساعت ۸.۱۵ . در مورد طراحی ظرفیت ریل‌ها بود و  Time table  اونها. جالب بود خیلی‌ زیاد. خلاصه تا ۵.۳۰ دانشگاه بودم بعد تا رسیدم خونه ۶.۳۰ بود.

سریع صورتمو شستم و یه لوبیا پلو مشت هوا کردم همراه با تهدیگ سیب‌زمینی نیشخند، در همین حین  Time table  یکی‌ از خط‌های مترو هم طراحی‌ کردم نیشخند .توانایی هام خیلی‌ عجیب زیاد شدن نیشخند

بعد از اون هم یه کیک خامه‌ای درست کردم همراه با رسپبرری و گردو.

 خیلی‌ عالی‌ شده بودن همسر ساعت ۸.۳۰ رسید خونه و تا شام خردیم شد ۹. بعدش هر دو انقدر خسته بودیم که هر کدوم یه گوشه ولو شدیم و با لپ‌تاپ هامون ور می‌رفتیم. من اون موقع فیلم آذر رو دیدم بد بودو غم‌انگیز اصلا خوشم نیومد. فکر کنم خودم باید فیلم آذر رو بسازم :)

***راستی‌ وضعیت واحد هام درست شد. الان همشون ثبت شدن ، البته اینم بگم اگه دیروز به ژوزفین زنگ نمی‌زدم امکان نداشت درست بشه.

***سفارت همچنان تلفن جواب نمیدان و شناسنامه من روی هواست.

اینم یه روز خوب از زندگی‌ بود که به ثبت رسید.... لبخند

شاد باشید و به زندگی‌ بخندید ...

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

یه روز پر انرژی :)

درسته که امروز خوب از خواب بیدار نشدم ولی‌ کلی‌ انرژی دارم. دیروز اولین روز از آخرین ساله مستر رو شروع کردم. واحد هام ثبت نشدن یه خورده نگرانم براشون. امتحان دومی‌ دوباره باید تکرار بشه، مثل اینکه این استاد طلسم شده. دلیلشو نمی‌دونم واقعا !!!!! سوال

فردا مستر پرزیدنت میاد دانشگاه احتمالا کلاسا تعطیل بشن چون کلّ ساختمون‌های دپارتمان ما بستست. 

از دیروزه زنگیم بنویسم، کلی‌ غم توی دلم جم شده بود که همشون حاصل تعطیلات آخر هفته بود و حس‌های بعدی که به سراغم اومده بودن.

ولی‌ دیشب سعی‌ کردم به همشون پشت کنم و سعی‌ کنم دوباره شاد باشم و برای زندگیمون شادی تولید کنم. لبخند

چون من اینجا توی دیار غربت جز همسرم کسیو ندارم پس باید با هم شادی هارو تجربه کنیم.

 

شناسنامه‌ام هنوز نیومده، داره کم کم یه ماه می‌شه و من نگرانم. ویزا همسری هم نیومده، امیدوارم هرچه سریعتر بیاد چون میدونم این سفر خیلی‌ براش مفید خواهان بود. ناراحت

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

دلم پر ازش خیلی :(

از اینکه اینهمه نادیده گرفته میشم ناراحتم. غصه میخورم .

کلا دیگه بهم توجه نمیکنه و خواسته هام براش مهم نیست. شدم یه موجود اجباری توی زندگیش که گاهی براش مزاحمت ایجاد می‌کنم و نمیزارم به راحتی‌ وقتشو با گیم بازی کردن تلف کنه. شدم یه کلفت که فقط باید بشور بسابه و آشپزی کنه. اونم فقط می‌خوابه می‌خوره گیم بازی میکنه و گاهی وقتا اگه توی مودش باشه کار میکنه. ولی‌ سعی‌ میکنه کارشو خیلی‌ مهم جلوه بوده. از اونجایی که می‌خوام همه چی‌ عادلانه باشه خودم قبول کردم همهٔ کارهایی خونه با من باشه ولی‌ اونم میتونه کمک کنه. کمک کردنشم که نگو انقدر ریختو پاش داره که بعدش پشیمون میشم. انتظار داره همه‌چیو بهش بگم و هیچ کاریو به صورت ارادی انجام نمیده. کل هفته بهونه داره که من مشغولم، کار دارم ، جلسه دارم نمی‌تونم با تو بیام بیرون . آخر هفته هم بهونش اینه که خسته‌ام حسش نیست بیرون برم، تا لنگه ظهر می‌خوابه بعدشم پا می‌شه گیم بازی می‌کنه. این که طول هفته شبها با صدایئ بلند با دوستاش حرف میزانه و اصلا توجه نمیکنه که منم آدمم توی این خونه نیاز به آرامش دارم. شب‌ها اینقدر دیر میاد توی تخت که فقط وقتی‌ میاد خواب منو به هم می‌زنه.

دیگه غافلگیرم نمیکنه با کارای خوبش، دیگه برام گًل نمی‌‌خره، دیگه هدیه خبری نیست.

کلا دارم به سایه تبدیل میشم. وای که چقدر دلم پره ازش.

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

آغاز یه مسیر نو! (قسمت سوم)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
آذر

آغاز یه مسیر نو! (قسمت دوم)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
آذر

آغاز یه مسیر نو! (قسمت اول)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
آذر

پاییز اومده !

سلام

امتحانم تموم شد خوب یا بدش با جناب استاد عزیز است چشمک

این روزا فکرم درگیره یه دکوراسیون جدید برای اتاق نشیمن مونه. خیلی‌ وب گردی کردم و از سایت‌های مختلف ایده گرفتم. بودجه هم محدوده در نتیجه نیاز به خلاقیت هست. امروز خونمونو مثل دست گول شستوندم. خیلی‌ وقت بود که کفو تمیز طی‌ نکشیده بودم. الان از همه جا بوی تمیزی یا همون ماده شویند میاد :د ولی‌ شمع روشن کردم داره بهتر می‌شه. ۳ سری ام لباس شستوندم. شدم یه کدبانو نیشخند

 

 اینجا دیگه پائیز داره کم کمک تشریف میاره. هم هوا سرد شده هم بارونی و ابری.

ترم جدید از ۲ شنبه شروع می‌شه با کلی‌ واحد‌های خفن. موندم چجوری پاس خواهند شد. سوال 

از زندگی‌ بگم که آروم داره می‌گذره. میزان عشقولانه هامون خیلی‌ کم شده کمتر محبت میبینم، و دل مشغولیم خیلی‌ زیاده... خیال باطل

تازگیا هر شب از شعر‌های فریدون مشیری می‌خونم. خیلی‌ دوسشون دارم مخصوصاً "دوستت دارم" .

فردا میریم ایکیا یه سری چیز لازم داریم برای این دکوراسیون جدید.

روز‌هاتون پر از عشق ....

 

بعدا نوشت:

امروز بارونی میاد که نمی‌شه پا بیرون گذشت چه برسه به خرید رفتن!!!!

رطوبت ۹۵ % 

 

بعدا نوشت:

امروز یکشنبه

هوا خیلی‌ خوبه ولی‌ همسر همش بهونه میگیره و من کلا پشیمون شدمناراحتگریه

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

شهریور :)

شهریور زیبا و پر خاطره هم رسید. دارم کم‌کم ۲۸ ساله میشم ساکت

این روزا کمی‌ پر استرسند، استرس امتحان و نمره هنوزم که هنوزه دنبالم نمی‌دونم کی‌ قراره دست از سرم بردارن خنثی

دیشب کلی‌ با خونمون صحبت کردم بداشم کلی‌ اشک ریختم از دلتنگی‌ ولی‌ همسری فکر کرده بود از پیاز نیشخند خودمم اینجوری نشون دادم که از پیاز.

فردارو هم دووم بیارم بالاخره ۴ شنبه میاد. از شناسنامم خبری نیست داره وارد هفته ۳ می‌شه. والا موندم اینا دارن چیکار می‌کنن ناراحت

همسرم یه دوست جدید پیدا کرده مثل اینکه اونیه که می‌خواست .

امشب قصد دارم یه‌اش رشته هوا کنمنیشخند

 آش رشته

 

تا ۴ شنبه که امیدوارم با خبر خوب بیام و پر از انرژی نو :)

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر