۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اهداف» ثبت شده است

هفته ای که گذشت ...

هفته گذشته مشغول بودم با کلاس زبان. جمعه کلی‌ خرید کردم برای مهمونی که از قبل برنامه ریخته بودیم براش، یه مهمونی دوستانه در کنار دوستایی که از ۵ سال پیش میشناسیمشون. برای شام زرشک پلو با مرغ (غذای سر آشپز) پیراشکی گوشت، بورانی بادمجان و سالاد سزار درست کردم. و برای دسر هم شیرینی‌ معروف سر آشپز شکلاتی و زنجبیلی (قبلا عکسشو گذاشتم). بعده اون هم بازی‌ کردیم، کلی‌ خوش گذشت و هدیه‌های خوبی هم برامون آوردن.نیشخند ولی‌ من کلی‌ خسته شدم. آخر شب دیگه جنازه بودم. همسری کلی‌ کمک کرد ظرفارو جم کرد و شست.

روز یکشنبه هم یه مهمونی زنونه دعوت شدم . بد نبود ولی‌ سنشون به من نمی‌خورد. اما از اونجایی که تصمیم دارم دوستایه ایرانی‌ پیدا کنم رفتم. ۳ -۴ ساعتی‌ نشستم ناهار خردیم، حرف زادیم، رقصیدیم و کلی‌ عکس گرفتیم. سر جم بد نبود.چشمک

این هفته هم شروع شد من همچنان دنبال کار یا دکترا می‌گردم،و همچنان جواب منفی‌ میگیرم. من هنوز امیدوارم تا آخر امسال یه کاری چیزی پیدا کنم...خیال باطل 

سریال Frings هم تموم شد و من دنبال یه سریال جدیدم نیشخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

و من مهندس تر شدم :)

کلی‌ اتفاق افتاده در هفته گذشته که دوست دارم همشون ثبت کنم اینجا . لبخند

اول اینکه بالاخره من دفاع کردم و الان یه خنوم مهندس بی‌کارم.نیشخند استاد گرامی‌ رو با کلی‌ کلک راضی‌ کردم که زود دفاع کنم. هفته خوب و پر استرسی داشتم. اولا اینکه ۲۶ أم شهریور برابر با ۱۷ سپتامبر تولدم بود. کلی‌ تبریک از دوستان و آشنایانی گرفتم که همیشه به یادمن. در حالی‌ که پر از استرس بودم و داشتم تمرین می‌کردم برای پرزنتیشن مامان و بابا زنگ زدن بهم و مثل قدیما کلی‌ مهربون با هم گپ زدیم. واقعا دلم تنگ شده بود  برای این مدل حرفا و داشتم ازشون ناامید میشدم. خواهری هم برام مسیج داد تو وایبر ولی‌ داداشم کلا فراموش کرده منو.ناراحت همش تقصیر همون موجود شارلاتانی که قبلا درموردش گفته بودم.عصبانی خلاصه اون روزم تموم شد بدون هدیه البته فقط یه شام خوشمزه همسری پخت برامون و خودم ترتیب کیک رو دادم. یه جشن مختصر و صمیمی‌ داشتیم و یه خبر خوب که ویزامون اومد و سفر رویاییمون به نیویورک قطعی شد.

روز ۵ شنبه هم با ایرینی و جولیا قرار گذاشتم و در مورد سوالهای احتمالی‌ که ممکن ازم پرسیده بشه بحث کردیم و واقعا بهم کمک کردن. دوست خوب داشتن همیشه نعمت باید قدرشو دونست. قلببرای دوستام از کیک تولدم بردم و در مورد خیلی‌ چیزا حرف زدیم. اونا هم خوششون اومد.

 


 

دسر رسبری 

تا جمعه که روز دفاعم بود (۱۹ سپتامبر - ساعت ۱۳.۰۰) خوب بود. فقط چون یه خورده استرس داشتم اولش کلی‌ غلط گرامری داشتم تویه حرف زدنم ولی‌ بعد از ۲ -۳ تا اسلاید افتادم روی دور. همهٔ سوالها و کامنتهای هارو جواب دادم. می‌تونم به جرات بگم از خودم راضیم.از خود راضی هیچوقت فکر نمیکردم از پسش بربیام. اون زمانی‌ که شروع کردم تو این کشور غریب با ۲ تا زبان نامفهوم اصلا باور نمیکردم که بشه . درواقع من خودمو دست کم گرفته بود ولی‌ شد. الان رزومه قوی تری نسبت به ۳ سال پیش دارم با کلی‌ مهارت جدید. (آذر از خود متشکر) از خود راضینیشخند

از همسری یه خورده شاکیم که نتونست عکسهای خوبی بگیره از مهمترین اتفاق زندگیم. ولی‌ همیشه ازش قدر دانم به خاطر اینکه یه حامی خوب برام بود، شاید اگر اون نبود من تا اینجا پیش نمیرفتم. قلب

همون آخر هفته یعنی‌ شنبه ظهر همکارای همسری رو به صرف ناهار دعوت کردیم. دوستاش همه خارجی‌ بودن ولی‌ من غذایی ایرانی‌ درست کردم. خورشت قیمه بادمجون و کدو با گوشت بره. زرشک پلو با مرغ سرخ شده و سالاد. برای دسر هم کرم کارامل یونانی. خیلی‌ خوب بود همه چی‌، اونا هم خوششون اومد از غذاها و پذیرایی ایرانی‌. لبخندبعد از ناهار هم رفتیم کنار ساحل قدم زدیم و کلی‌ عکس گرفتیم .

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

مهمونی

قراره یه مهمونی بگیریم و دوستایه قدیمیمونو که اولین بار اینجا باهاشون آشنا شدیم دعوت کنیم. تقریبا ۸ تا زوج خواهیم بوی که همگی ۵ سال پیش اومدیم اینجا. دارم برای اون شب حسابی‌ برنامه‌ریزی می‌کنم. درسته خونمون کوچیکه و امکانات پذیرایی نداریم ولی‌ به قول معروف دلمون بزرگه خنده

 می‌خوام حسابی‌ به همه و به خودمون خوش بگزره.نیشخند منتظر عکسهای جدید باشید ... 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

خاطرات بد

پست قدیمی ...

 

یه سری خاطرت بد هست که دوست داری از ذهنت پاک بشه ولی‌ نمی‌شه و مثل خوره میفته به جونت تا از پا درت بیاره. روزایی که گذشت یکی از خاطرت بد کودکیم داشت تکرار میشد و افکارم رو پریشون کرده بود حسابی‌. درست همون آدمی‌ که ۲۰ ساله پیش هیزم بیار معرکه بود دوباره پیداش شده و داره ۲ تا نسلو با خودش نابود می‌کنه. نمیدونم چرا اطرافیانم چشماشونو بستن و فقط نگاه می‌کنن. ولی‌ من که دیگه نمی‌تونم یه بیننده باشم فقط، حساب کار رو دستش دادم. حالا من شدم آدم بده اونم شده همون آدم فداکار نما !!!! ناراحت

از نظر من اون یه شارلاتن کثیف و دروغگو بیشتر نیست. انقدر ازش متنفرم که حتی دوست ندارم دیگه اسمی ازش بشنوم. تواین اوضاع تنها کسی‌ که منو درک می‌کنه فقط همسری، یاره همیشگیم و یخورده مامیم. تصمیم دارم دور بقیه یه خط کلفته قرمز بکشم که حتا وجودشونم تو این زندگیم حس نکنم.

از خواهر و برادرم که خیلی‌ انتظار داشتم ولی‌ ناامیدم کردن، الان میفهمم که اونا هم منو زمانی‌ که کار دارن میخوان در غیر این صورت هیچ. از بابا هم که دلم خونه‌ .... (آخرین باری که باهم حرف زده عید ۹۳) خنثی

آرزوم اینه که :

زندگیم پر بشه از آرامش و موفقیت چون منو همسری لیاقتمون خیلی‌ بیشتر از ایناست لبخند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

اواخر تابستون ...

نمیدونم چرا اصلا وقت نمیکنم بنویسم. سوال

اینجا رسما تابستون تموم شده هوا ابری و بارونی و کمی‌ خنک شده. خنک بودنش خوبه ولی‌ رطوبت خیلی‌ بده و آدم به کل کلافه می‌شه.

همسری دفاع هف تایم دکتراشو هفته پیش انجام داد و الان خیالش کمی‌ راحت تره. من برای روز دفاعش ۲ مدل شیرینی‌ خوشمزه اینجایی پزوندم که همه کیف کردن. از حق هم نگذریم خیلی‌ عالی‌ شده بود.

۲ هفته دیگه هم نوبت من که دفاع کنم و بالاخره این پایان نامه هم به سرانجام رسید و من مهندس تر شدم. فعلا که در حد اسمه کو کار، ولی‌ اسمشم خیلی‌ بهم دلگرمی‌ میده. از خود راضی

کلاس زبانم به کندی پیش میره. هفته قبل یه لول دیگه بالا رفتم. ویزای بلاد کفرمونم نیومده هنوزخیلی‌ انتظار بده. من کلی‌ برای این سفر برنامه‌ریزی کردم. اینکه کجاها بریم ،چیا بخوریم، جاهایی دیدنی‌ کجاست و از کدوم مسیر بهتره رفت و .... حتی یه کتابم خریدم که اونجا در صورت نبود نت بهمون کمک کنه. 

دوستام از تعطیلات برگشتن الان دیگه تنها نیستم خیلی‌ بهتره اوضاع احوال.لبخند 

این روزها این سریال رو میبینم:

Fringe


علمی تخیلی ولی من دوستش دارم.

این فیلم رو هم به تمام آشپزی دوستان پیشنهاد میکنم:

Chef

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

تابستونه :)

روزای گرم و خوب تابستونه عزیزم داره میگذار به کندی. 

یه ماه دیگه قراره دفاع کنم از پایان نامم. الانم مشغول یادگیری یه زبان جدیدم.

تقریبا هر روز برای کار اپلای می‌کنم دیگه کلا یادم رفته به کجاها درخواست دادم به کجاها هنوز نه. نیشخندولی‌ امیدوارم که جواب بده. چشمک

شبهای گرم تابستون همراه با همسری میریم کنار ساحل روی یه صخره میشینیم ، شام می‌خوریم و از طبیعت و صدای آب لذت می‌بریم. کّل خستگیها و مشغله هامونو میسپاریم به سکوت و آرامش دریا. این صخرهٔ دنج تبدیل شده به پاتوق شبانگاهیمون. قلب 

 

توی وایبر یه گروه ساختم با۳ تا از هم اتاقیهای دوره‌ی لیسانسم. خیلی‌ خوش میگذار گپ زدن باهاشون . آدم یاد جوونیها و شور و هیجانش میفته. هر ۳ تا شون مجردن و تمام بحثشون پیدا کردن یه همسر ایده‌آل هست، که این حرفا برای من خسته کننده و بعضی‌ وقتا خنده‌دار به نظر میرسه. از خود راضینیشخندخنده

سریالم هم داره خوب پیش میره و تقریبا آخرشه. از خود راضی

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

اهداف بلند مدتم :)

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

روزهای خوب تابستون

این روزها حال و‌ هوای عجیبی‌ دارم. دلم یه تغییر تحول اساسی‌ می‌خواد.

پایان‌نامه‌ام تموم شد و بعداز تعطیلات باید دفاع کنم. این ۲ سال هم مثل برق و بد گذشت. موردی که خیلی‌ داره اذیتم می‌کنه این بد شانسیه که دارم. قبلان فکر می‌کردم مدرکمو که بگیرم می‌تونم یه کار خوب پیدا کنم. ولی‌ الان میبینم از این خبرا نیست. از هفته دیگه یه کلاس فشرده زبان ثبت‌نام کردم برای یک ماه، ببینم می‌تونم مهارت زبانیمو تقویت کنم. چون یکی‌ از مواردی که اینجا خیلی‌ مهمه دونستن زبان این کشور و با انگلیسی فقط کارات راه میافته. اگر بخوای کار کنی‌ باید زبان این کشور رو به طور پرفکت بلد باشی‌. 

هنوز ناامید نشدم فکر می‌کنم تا پایان این سال می‌تونم یه کار یا دکترا پیدا کنم، که این هدف بلند مدت امسالم بود. خیال باطل

یه سفر اجباری پر از هیجان درپیش داریم البته اگه شرایطش جور بشه میام مینویسم درموردش. نیشخندعینک

زندگیمون هم به خوبی و با آرامش خودش داره جلو میره. این روزهای تابستون به دیدن ۲ تا سریال میگذار که بد نیستن.

 Arrow

Scandal

یه باغچه خوشگل کوچولو هم درست کردم که عاشقانه دوستش دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

پست خیلی قدیمی

این روزها هالو‌ هوای عجیبی‌ دارم. دلم یه تغییر تحول اساسی‌ می‌خواد. پایان‌نامه‌ام تموم  شد بد از تعطیلات باید دفاع کنم و این ۲ سال هم مثل برق و بد گذشت. موردی که خیلی‌ داره اذیتم می‌کنه این بد شانسیه که دارم. قبلان فکر می‌کردم مدرکمو بگیرم می‌تونم یه کار خوب پیدا کنم. ولی‌ الان میبینم از این خبر نیست. از هفته دیگه یه کلاس فشرده سوئدی ثبت‌نام کردم برای یک ماه، ببینم می‌تونم مهارت زبنیمو تقویت کنم. چون یکی‌ از مواردی که اینجا خیلی‌ مهم دونستن زبان این کشور و با انگلیسی فقط کارت راه میافته. اگر بخوای کار کنی‌ باید زبان این کشورم به طور پرفکت بلد باشی‌. 

هنوز ناامید نشدم فکر می‌کنم تا پایان این سال می‌تونم یه کار یا دکترا پیدا کنم. این هدف بلند مدت امسالم بود.

یه سفر اجباری پر از هیجان درپیش داریم البته اگه شرایطش جور بشه میام مینویسم درموردش. 

زندگیمون هم به خوبی و با آرامش خودش داره جلو میره. این روزهای تابستون به دیدن ۲ تا سریال میگذار که بد نیستن.

 

یه باغچه خوشگل کوچولو هم درست کردم که عاشقانه دوستش دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

روزهایی که گذشت ...

پایان نامه هم داره نفس های آخرشو میکشه. هفته دیگه می‌خواستم دفاع کنم که سوپروایزرم نیست پس میمونه برای بعد از تعطیلات تابستان. به دنبال کار یا دکترا هستم. گزینه هام خیلی‌ محدودن چون دیگه نمی‌خوام این شهر رو ترک کنم، تازه سرو سامون گرفتیم. پس باید همین‌جا یه موقعیت خوب پیدا کنم . چرا که نه ... لبخند

تابستونم از راه رسیده، اینجا ولی‌ هنوز سردو بارونی. دیگه از بارون خوشم نمیاد و به نظرم دیگه رمانتیک نیست. ناراحت کلی‌ گٔل و سبزی کاشتم تواین بالکن که نیاز به آفتاب جانانه هست که رشد کنن.

این روزا تقریبا بی‌کارم. به دنبال یه سرگرمی می‌گردم مثلا یادگیری یه زبان دیگه یا یه مهارت جدید. من قدیما عاشق خیاطی بودم. خیلی‌ برا خودم و مامانم لباس دوختم. این روزا دوباره هوس کردم برم سراغش ولی‌ اینجا امکاناتشو ندارم. پارچه خیلی‌ گرونه و اینکه چرخ خیاطی ام ندارم. شاید بتونم یه مدل ارزون پیدا کنم و برم سراغ علاقم. نیشخندمژه

آشپزی و شیرینی‌ پذیم که از عشقایای جدیدم هستن. خیلی‌ دنبال یادگیری متدهائ نو می‌گردم و کلی‌ ایده های نو تو سرم دارم. مژه عینک

تازگیا تواین محیط وبلاگی همه دارن مامان میشم و دیگه فعالیتشون خیلی‌ کم شده . شاید باید دوستایه جدید پیدا کنم. الان تقریبا از ساله ۲۰۰۹ که اومدیم اینجا من وبلاگ خوان شدم و البته همچنان خاموشم. ترجیح میدم همین شکل ادامه بدم. متفکر

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر