دیروز بسیار فعال و کاری شده بودم. صبح ساعت ۶ بیدار شدم صبحانه حاضر کردم ناهار هردمونو بسته بندی کردم همراه با میوه و آب برای خودم. بعد همسری رو بیدار کردم صبحانه زدیم و ساعت ۷ راه افتادیم تا یه روز پر مشغله رو آغاز کنیم.
از اونجایی که مسترپرسیدنت قرار بود بیاد دانشگاه مون، کلیه مسیرها بسته بود اتوبوسها که کار نمیکردند فقط مترو باز بود اونم قول قوله بود. بالاخره هر جور بود خودمو رسوندم به کلاس ساعت ۸.۱۵ . در مورد طراحی ظرفیت ریلها بود و Time table اونها. جالب بود خیلی زیاد. خلاصه تا ۵.۳۰ دانشگاه بودم بعد تا رسیدم خونه ۶.۳۰ بود.
سریع صورتمو شستم و یه لوبیا پلو مشت هوا کردم همراه با تهدیگ سیبزمینی ، در همین حین Time table یکی از خطهای مترو هم طراحی کردم .توانایی هام خیلی عجیب زیاد شدن
بعد از اون هم یه کیک خامهای درست کردم همراه با رسپبرری و گردو.
خیلی عالی شده بودن همسر ساعت ۸.۳۰ رسید خونه و تا شام خردیم شد ۹. بعدش هر دو انقدر خسته بودیم که هر کدوم یه گوشه ولو شدیم و با لپتاپ هامون ور میرفتیم. من اون موقع فیلم آذر رو دیدم بد بودو غمانگیز اصلا خوشم نیومد. فکر کنم خودم باید فیلم آذر رو بسازم :)
***راستی وضعیت واحد هام درست شد. الان همشون ثبت شدن ، البته اینم بگم اگه دیروز به ژوزفین زنگ نمیزدم امکان نداشت درست بشه.
***سفارت همچنان تلفن جواب نمیدان و شناسنامه من روی هواست.
اینم یه روز خوب از زندگی بود که به ثبت رسید....
شاد باشید و به زندگی بخندید ...