درسته که امروز خوب از خواب بیدار نشدم ولی کلی انرژی دارم. دیروز اولین روز از آخرین ساله مستر رو شروع کردم. واحد هام ثبت نشدن یه خورده نگرانم براشون. امتحان دومی دوباره باید تکرار بشه، مثل اینکه این استاد طلسم شده. دلیلشو نمیدونم واقعا !!!!!
فردا مستر پرزیدنت میاد دانشگاه احتمالا کلاسا تعطیل بشن چون کلّ ساختمونهای دپارتمان ما بستست.
از دیروزه زنگیم بنویسم، کلی غم توی دلم جم شده بود که همشون حاصل تعطیلات آخر هفته بود و حسهای بعدی که به سراغم اومده بودن.
ولی دیشب سعی کردم به همشون پشت کنم و سعی کنم دوباره شاد باشم و برای زندگیمون شادی تولید کنم.
چون من اینجا توی دیار غربت جز همسرم کسیو ندارم پس باید با هم شادی هارو تجربه کنیم.
شناسنامهام هنوز نیومده، داره کم کم یه ماه میشه و من نگرانم. ویزا همسری هم نیومده، امیدوارم هرچه سریعتر بیاد چون میدونم این سفر خیلی براش مفید خواهان بود.