۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرزوهای» ثبت شده است

برف و سرسره بازی زمستانی

اینجا چند روزی میشه که برف میاد و همه جا انگار پنبه پاشیدن. خیلی خوشگله دوسش میدارم لبخند

 

دو شب قبل با همسری رفتیم و هیجان انگیزترین لحظه زندگی رو تجربه کردیم. نزدیک خونه ما یه ارتفاعی هست که بچه ها صبح ها اونجا سرسره بازی میکنن و  ما هم اونجا رو نشون کردیم بعد از ساعت 12 شب رفتیم و حسابی سر خوردیم. اولش ترسناک بود ولی بعد دیگه عادی شد و خیلی کیف میداد. عینکنیشخند

این روزا به خیلی چیزا فکر میکنم. از همه مهمتر دل خودم و علایقم. خوشبختانه همسری هم مثل یه مشوق خوب مسیر رو برای خیال پردازیهام مهیا میکنه. ولی من فقط به این فکر میکنم که رویاهام میتونه به واقعیت بپیونده. 

اندکی صبر نیاز داره که اونم من ندارم مژه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

زندگی

...

زندگی مثل آب توی لیوانه ترک خورده می مونه ،

بخوری تموم می شه، نخوری حروم می شه!

پس از زندگیت لــــــــــــــــذت ببر چون در هر صورت تموم می شه.

--------------------------------------------------------------------------------------------

این جمله رو امروز چند جا خوندم. عجیبه نه ! 

خیلی‌ به دلم نشست. انگار داره یکی‌ اینو بهم میگه لبخند

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

رویا ...

هرچی‌ رویا بافتم تواین این هفته پنبه شد ... ناراحت

زنگ نزد!!! چشمم به گوشیم خشک شد، ولی‌ خبری نشد. 

جمعه ۹ ژانویه ساعت ۹.۴۳ دقیقه کلی‌ سورپرایز شده بودم. شروع کردم به رویا بافتن و منتظر تماس دوباره موندم ولی‌ الان یه هفته است که خبری نشده. ناراحت

نمی‌خوام ناامید باشم. نمی‌خوام انرژی منفی‌ بفرستم، ولی‌ انگار قسمت نیست و باید بازصبر کنم برای یه موقعیت دیگه.

راستش ،خیلی‌ خسته‌ام از اینکه خودم تنها باید همهٔ کارهامو انجام بدم. به یه حامی‌ به یه همفکر به یه راهنما نیاز دارم که کمکم کنه و مسیر رو برام روشن کنه. 

------------------------------------------------------------------------------

دلم برای روزهای عاشقانه و رمانتیک ۸ ساله پیش خیلی‌ تنگه.

کاش میشد برمی‌گشتم به عقب برای چند لحظه و اون روزها رو باز در کنارت تجربه می‌کردم. خیال باطل

کاش میشد همیشه عاشق بود...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

گزینه اشعار محمد علی بهمنی

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست

تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست

شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست

من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست


موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

برگزیده سروده های حمید مصدق

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

مریضی :(

عجیب سرماخوردم هیچ رمقی ندارم. هفته گذشته هم همسری کلا مریض بود. مهمونی که دعوت شده بودیم هم کنسل شد چون میزبان مریض بود. نمیدونم این روزا چرا همه اطرافیانم مریض هستن!!! سوال

همچنان جویای کارم و همچنان جواب منفی‌ میگیرم از شرکت‌های مختلف. نمیدونم واقعا دلیلش چی‌ میتونه باشه !!؟؟ ملیتم، بی‌ تجربگیم، خارجی‌ بودنم و هزاران دلیل دیگه که هنوز معلوم نیست کدومشون باعث شده من جواب منفی‌ بگیرم. منتظر

ولی‌ خوشبختانه من ناامید نیستم. وقتی‌ به گذشته برمیگردم میبینم که چقدر پیشرفت کردم. چیزهایی به دست آوردم که همیشه در حد توان خودم نمی‌دیدم. از خود راضی همین باعث می‌شه خوشحال و امیدوار باشم. همه چی‌ به زمان بستگی داره و باید صبر کرد ... منتظر

کلاس زبانم تموم شد و در عین ناباوری نمره خیلی‌ خوبی هم گرفتم. کلا اوضاع زبانیم خیلی‌ متحول شده نسبت به ۳-۴ سال پیش. فقط باید اعتماد به نفسمو بالا ببرم. کلاس بعدیم هم این فوریه شروع می‌شه. یه درس کد هم برداشتم تا دانشم رو آپدیت کنم و یه سرتیفیکت هم بگیرم. 

از اینا که بگذریم بریم سراغ قسمت جالب این روزای من. تقریبا ۳-۴ ماه پیش من ۵۰ تا تیکه پارچه مربع از ایکیا خریده بودم که چهل تیکه درست کنم. از اونجایی که چرخ خیاطی ندارم مجبور شدم با دست بدوزم. افسوس 

چند روز قبل یه طرح خوب کشیدم و شروع کردم به دوختن. خیلی‌ خوب شده. پشتشم آستر زدم. شبیه کارهای مادر لقا شده. الحق که من نوهٔ خودشم نیشخند

تنها چیزی که دوست ندارم اینجا طرح پارچه هاست. دوست داشتم کلی‌ آپشن رنگی‌ و قشنگ توش داشتم ولی‌ این پارچه ها منو محدود کردن. بازم برای بر اول به نظر خودم خیلی‌ خوبه چشمک

اینم عکسش 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

کریسمس اینجاست ...

تزئینات هر ساله کریسمس 

درخت کریسمس

کریسمس مارکت

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

سلامی دوباره، از سفر برگشتم :)

۳ هفته‌ا‌ی می‌شه که از سفر برگشتیم. ولی‌ نمیدونم چرا وقت نشده بیام بنویسم در موردش. سفرمون خیلی‌ عالی‌ ولی‌ طولانی بود. تقریبا همهٔ جاهایه دیدنی‌ رو گشتیم از موزه بگیر تا پارک و رستوران. به چنتا مرکز خرید معروفم سر زادیم و من کلی‌ خرید کردم. لباس و کفشهای مارکی که همیشه دوست داشتم داشته باشم. کلی هم لوازم آرایش و لباس زیر گرفتم. از خریدام خیلی‌ راضیم و همشونو دوست دارم. یه پیرهن مخصوصم خریدم برای جشن فارغ و تحصیلی‌ از میکل کرس که ۲۵% تخفیف خورده بود. فرصت کنم عکسشون میزارم بعدا در یه پست جدا. نیشخند

شب سوم شام مهمون رئیس بودیم تو یه رستوران شیک در شمال منهتن. خیلی‌ عالی بود. من فکر کنم هرکی‌ باید یه بار تو زندگیش چنین چیزی رو تجربه کنه.چشمک سر آشپز رستوران برندهٔ مستر چف ۲۰۱۲ بود و یه منوی خاص برای گروه ما آماده کرده بود. خوشمزه

۲ روز از سفرمون خودم تنها شهر رو گشتم و جاهایی دیدنیشو کشف کردم. چون همسری کنفرانس بود. تنها چیز بدش محل اسکانمون بود که به نظرم اصلا تمیز نبود. و به دل من نمیچسبید. 

قبل از رفتنم یکی‌ از کارهایی رو که قرار بود طی سالهای گذشته انجام بدم تموم کردم. ۴ تا از دندونامو درست کردم با یه جرم گیری حسابی‌. اینجا کلن دندونپزشکی متفاوته و تجربهٔ جدیدی بود. کوئست بعدی چشم پزشکی‌ و عینک جدیده. 

از وقتی‌ که برگشتیم مشغول کلاس زبانم و اپلای‌ کردن برای کار که این یکی‌ هنوز موفقیت آمیز نبوده. زندگی‌ به روال قبل میگذره.

درسته اتفاقت عجیبی‌ تازگیا افتاده ولی‌ اصلا اهمیّت نداره. مهم اینه که ما عاشقیم و زندگیمونو دوست داریم. قلب

 

بعدا نوشت:

یادم رفته بود در مورد سورپرایز همسری چیزی بنویسم. هدفم فقط اینه که چیزایی رو که دوست دارم ثبت کنم. 

همسری یه سورپرایز خاص و هیجان انگیز برام داشت که به مناسبت کادوی تولدم بود. پرواز بر فراز منهتن به مدت ۲۵ دقیقه. تجربه‌ای شیرین ، هیجان انگیز و فراموش نشدنی‌ بود. قلب

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

weekend :)

آخر هفته خوبی داشتیم. شنبه که رفتیم خرید بعد از مدت‌ها. ولی‌ من هیچی‌ نپسندیدم. به نظرم همه چی‌ خیلی‌ زشت و یا خیلی‌ گرون بود. فقط یه پالتو پاییزی خوشگل دیدم تو تامی‌ که چشمامو گرفت ولی‌ حیف که خیلی‌ گرون بود. اینجا پاییز فقط ۱ ماهه و برای یک ماه گرون بود. امیدوارم روزی برسه که درامد خوبی داشته باشم و بتونم برای هر فصل جداگانه خرید کنم.خیال باطل بگذریم.. 

عوضش ۴ جعبه شیرینی‌ مخصوص این کشورو خریدیم و یه ظرف سنگی‌ مناسب برای اوون (اوال) که اونم تخفیف خورده بود و کلی‌ شکلت. قسمت خوراکی جتش سلیقه همسری بود. من که از ترس چاقی این چیزارو نمی‌خرم ولی‌ اگه باشه میخورم.

خلاصه که اغلب خریدمون رو گذشتیم در سفر جاری انجام بدیم . نیشخندچشمک

روز ۱ شنبه هم خانه تکانی پاییزی کردم و یه تغییر دکور کوچک برای اتاق خواب. الان هم می‌خوام بشینم وبسایتم رو آپدیت کنم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر

3 اکتبر 2009 :)

این پست فقط برای ثبت در تاریخه !نیشخند

۵ سال پیش در چنین روزی در ساعت ۱۱.۲۰ من اومدم اینجا به سرزمینه سرد شمالی... خیال باطل

باور نکردنی که ۵ سال گذشته و من ۵ سال پیرتر و باتجربه تر شدم. روزهای خیلی‌ سختی‌ پشت سر گذشتم تواین دیار غربت، و خوشبختانه تونستم از پس تمام مشکلاتم بر بیام بدون حمایت و کمک دیگران. درسته این بی حمایتی ضربه سختی بهم زد و درست ۳ سال از زندگیم تو اوج تنهائی‌ و بی‌ کسی‌ گذشت ولی‌ خوشحالم بگم که :

 تواین ساله ۵أم از خودم بالاخره راضیم. چون حداقل به چند تا از اهدافم رسیدم. عینک

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آذر