عجیب سرماخوردم هیچ رمقی ندارم. هفته گذشته هم همسری کلا مریض بود. مهمونی که دعوت شده بودیم هم کنسل شد چون میزبان مریض بود. نمیدونم این روزا چرا همه اطرافیانم مریض هستن!!! سوال

همچنان جویای کارم و همچنان جواب منفی‌ میگیرم از شرکت‌های مختلف. نمیدونم واقعا دلیلش چی‌ میتونه باشه !!؟؟ ملیتم، بی‌ تجربگیم، خارجی‌ بودنم و هزاران دلیل دیگه که هنوز معلوم نیست کدومشون باعث شده من جواب منفی‌ بگیرم. منتظر

ولی‌ خوشبختانه من ناامید نیستم. وقتی‌ به گذشته برمیگردم میبینم که چقدر پیشرفت کردم. چیزهایی به دست آوردم که همیشه در حد توان خودم نمی‌دیدم. از خود راضی همین باعث می‌شه خوشحال و امیدوار باشم. همه چی‌ به زمان بستگی داره و باید صبر کرد ... منتظر

کلاس زبانم تموم شد و در عین ناباوری نمره خیلی‌ خوبی هم گرفتم. کلا اوضاع زبانیم خیلی‌ متحول شده نسبت به ۳-۴ سال پیش. فقط باید اعتماد به نفسمو بالا ببرم. کلاس بعدیم هم این فوریه شروع می‌شه. یه درس کد هم برداشتم تا دانشم رو آپدیت کنم و یه سرتیفیکت هم بگیرم. 

از اینا که بگذریم بریم سراغ قسمت جالب این روزای من. تقریبا ۳-۴ ماه پیش من ۵۰ تا تیکه پارچه مربع از ایکیا خریده بودم که چهل تیکه درست کنم. از اونجایی که چرخ خیاطی ندارم مجبور شدم با دست بدوزم. افسوس 

چند روز قبل یه طرح خوب کشیدم و شروع کردم به دوختن. خیلی‌ خوب شده. پشتشم آستر زدم. شبیه کارهای مادر لقا شده. الحق که من نوهٔ خودشم نیشخند

تنها چیزی که دوست ندارم اینجا طرح پارچه هاست. دوست داشتم کلی‌ آپشن رنگی‌ و قشنگ توش داشتم ولی‌ این پارچه ها منو محدود کردن. بازم برای بر اول به نظر خودم خیلی‌ خوبه چشمک

اینم عکسش