بعد از کلی‌ ماجرا رفتم برای مصاحبه که ساعت 16.30 بود. نیشخند

جالبه که اینبار اصلا استرس نداشتم و کاملا مسلط بودم. دیگه اینترویو رفتن هم داره عادی می‌شه برام. عینکخانوم رئیس یه خانوم مسن ولی‌ بسیار مقتدر بود. تو بگو یه لبخند خشک‌ و خالی‌ بزنه، نزد. کاملا هم اطلاعاتش آپدیت بود و اصلا جا نادش جلوش مانور بدی.1.30 دقیقه از من سوال پرسید، از لحظه ورودم به این کشور تا الان‌، پرسنال لایفم، هابی‌ هام‌، کل پروژه های که دوران تحصیلم انجام دادم و نقشم چی‌ بود تواین آنها و ....

خلاصه که دیگه دهنم کف کرده بود. ولی‌ اینجا با تمام جاهای قبلی‌ که رفته بودم فرق داشت. امیدی ندارم که قبولم کنن. چون اول اینکه خیلی‌ سختگیر بودن و با اون خنگ بازیهای دیروزم بعید میدونم شانسی داشته باشم. خیال باطل

کلا می‌تونم بگم تجربهٔ جدیدی بود. قسمت مورد پسند منم از این تجربه تسلط خودم به دانشم و زبان این کشور بود. خیلی‌ با خودم حال کردم که تو اون شرایط تونستم هندل کنم. 

راستی‌ یادم رفت بگم هفته گذشته 2 تا پیرهن رنگی‌ پنگی خریدم از اسپریت، که ایران به جای مانتو بپوشم. یکیشو خیلی‌ دوست میدارم. از خود راضی