سلام به اردیبهشت سلام به بهار زیبا قلب

خیلی‌ وقت انگار ننوشتم. تاریخه پست قبلیم با الان اینو میگه خجالت

راستش که توی این ۱ ماه و اندی اتفاق خاصی‌ نیفتاده که قابل گفتن باشه. زندگی‌ داره روال عادیشو طی‌ می‌کنه...

تا اونجایی که یادم بیاد بصورت پراکنده ثبت می‌کنم.

بعد از عید خونه یاسی اینا به صرف قورمه‌سبزی ایرانی‌ دعوت بودیم که خوب بود، فقط قرمه سبزیش لیمو نداشت و رنگش سبز چمنی بود. نیشخندزبان

چند تا فستیوال رفتیم که از این به بعد بیشترم میشن. اینجا بعد از بهار هر ویکند یه ایونت هست. از نمایشگاه وایکینگ‌ها خیلی‌ خوشم اومد. همش در مورد ادب و رسوم و سنتهای مردم این سرزمین بود. یه جعبه جواهر هندمید چوبی هم گرفتم به عنوان یادگاری از اون روز قشنگ. لبخند

هفته بعدش یه فستیوال در مورد فرهنگ ژاپن بود که همراه شده بود با دیدن شوکوفه های گیلاس در باغ شاه. خیلی‌ قشنگ و رویائی بود. ما هر سال (۶ سال) برای دیدن شوکوفه های گیلاس (ساکورا) میریم اونجا و این ساله دومی‌ بود که برای دیدن فرهنگ مردم ژاپن میرفتم. خیلی‌ این جور چیزارو دوست دارم.نیشخندچشمک

این آخر حرف هم که والبرگ (جشن اول بهار در اینجا) بود. مثل هر سال برای تماشای مراسم رفتیم. یه آتیش خیلی‌ خیلی‌ بزرگ روشن می‌کنن دورش یه آواز میخونن و میرقصن. قبل از اون هم یه گروه کر میاد بر اساس رسم هرساله یه سرود میخونه که بقیه همراه باهاش تکرار میکنا، ولی من هنوز یاد نگرفتم. نیشخند امسال ۲ تا از دوستایه خوبمون هم مهمونمون بودن. تازه از سفر (ژاپن) اومده بودن برامون شکلات و عروسک چوبی سوغاتی آوردن که خیلی‌ دوسش دارم. برای شام کشک بادمجون، حمص، کوکوی شوید و باقلا، و سالاد درست کردم که خیلی‌ خوب شده بود.