من امروز خیلی شادم
صبح مثل هر روز ساعت ۸.۳۰ بیدار شدم و داشتم ایمیلمو چک میکردم تو گوشیم که یهو چشمم به این تایتل افتاد (دکترا پوزیشن ...)
دیگه در پوست خود نمیگنجیدم
من یه پوزیشن اپلای کرده بودم اوایل ژانویه تو همون دانشگاهی که مسترم رو گرفتم. امروز سوپروایزر اون پوزیشن بهم میل زد که من یه کاندیدهٔ مناسب برای اون پروجکتم و گفت گزارش مستر تزت رو برام بفرست. خلاصه منو میگی مثل برق پاشدم و شروع کردم به نوشتن یه ایمیل فرمال و اتچ کردن داکیومنتهای مورد نیاز.
بیشترین حجم خوشحالیم به این خاطر بود که بالاخره یه نفر از تز من خوشش اومده. و ارزششو درک کرده. امیدوارم که هفته بعد برای اینترویو دعوت بشم. میگن این استاد خیلی سختگیر
-----------------------------------------------------------------------------------------
هفتهای که گذشت، هیچ اتفاق قابل ثبتی نیفتاد که اینجا بنویسم. به غیر از این که کلی کاموای رنگی خریدم که یه خورده روحم رو جلا بدم و برای هابی خودم وقت بذارم.
ویکند بعدی با دوستان ایرانیمون قرار بریم کله پاچه خوری. یه کلبه تو یکی از جزیره های اطراف رزرو کردیم که خونمو بوی کله نگیره تا الان ۱۱ نفریم ولی احتمالا بیشتر میشیم. من موندم تو این برف و سرما، وکیشن اونم تواین کلبه چوبی، چطوریه؟ آیا زنده میمونیم؟ یا گرگا ما و کله رو یکجا میخورن؟؟؟؟
هفته بعد میام میگم چطور بود