از ۲ هفته پیش شروع کنم. چون خیلی‌ وقت ننوشتم خیلی‌ چیزا فراموش شدن این وسط. لبخند

شب جمعه تصمیم گرفتم دوستام رو خونه دعوت کنم برای گیم نایت. خیلی‌ خیلی خوش گذشت هم به ما و هم به مهمونامون. راستش این مهمونی پیشنهاد همسر بود که با دوستایه من آشنا بشه. من اول رد کردم بعد نمیدونم چی‌ شده خیلی‌ ناخواسته دوستامو دعوت کردم اونا هم با کمال میل قبول کردن. کلی‌ اسنک و تنقلات آماده کردیم، مقدار زیادی نوشیدنی خریدیم که هنوزم ازشون داریم، کلی هم مهمونامون نوشیدنی آوردن اون شب. کیک یزدی خیلی‌ عالی‌ هم درست کردم که بسی‌ پر طرفدار واقع شد. از بازیها بگم که خیلی‌ همه چیز برای من جدید و جالب بود از اونجایی که دوستام همه اروپایی هستن این یه تجربه خوب بود که چیزهایی جدید یاد بگیرم.

 

خلاصه منو همسر حسابی‌ خوش گذروندین، که آخر شب از خودمون واقعا راضی‌ بودیم.

شنبه هم با دوستان رفتم گروپ ترینینگ (بادی کامبت) خیلی‌ انرژی زا بود حسابی‌ حال کردیم بعد هم رفتیم خرید و یه شام دخترونه لبخند

یکشنبه هم همراه همسر راهی‌ تونل جدید سیتی بانان شدیم که یه بازدید عمومی بود. کلی‌ حس خوب مهندسی‌ اومده بود سراغم. هفته قبلش با دانشگاه کلی‌ بازدید از شهرهای دیگه داشتیم که اونا فقط برای کلاس ما بود ولی‌ این یکی برای همه بود و من دوست داشتم که همسری بیاد ببین که من قراره توی آینده نزدیک چی‌ بشم.

خلاصه که این یه آخر هفتهٔ بسیار دلچسب بود.

 ---------------------------------

هفتهٔ قبلم آخرین کلاسای این پریود تموم شد و جمعه به همراه همسر رفتیم یه بردگیم جدید خریدیم و آخر هفته با اون مشغول بودیم. جمعه شب هم همراه یه دوست ایرنیمون رفتیم ناچو بار خیلی‌ خوب بود. اینجارو من با دوستام قبلا کشف کرده بودیم. خلاصه حسابی‌ بهمون خوش گذشت.

این هفته هم باید درس بخونم برای امتحان هفتهٔ بعد، ۲ تا امتحان دارم.

راستی‌ ویزا همسری هم اومد و ماه بعد عازم سفر خواهد بود و من برای ۱ ماه قراره تنها بمونم. باید برای اون یه ماه برنامه‌ریزی کنم که زیاد تنها نمونم و حوصلم سر نره. ناراحت

دوباره فشار عصبی اومده سراغم. من همیشه با امتحان دادن مشکل دارم مخصوصاً اگه کتبی‌ باشه. امیدوارم این یکی‌ دیگه به خیر بگذره.

تازگی ها با مامانم خیلی‌ حرف میزنم . از وقتی‌ آقا داداش رفته به شهر دانشگاهیش اونا هم خیلی‌ تنها شدن. منم سعی‌ میکنم بیشتر بزنگم و از زندگیم براشون بگم .

دکوراسیون اتاق نشیمنمونو یه ذره تغییر دادیم. یه فرش بزرگ سرمه ای خریدیم با ۲ تا گل آویز بزرگ برای کنار پنجره و یه لوستر پر نور تر . خیلی‌ عوض شده فضا و توی روحیمون تاثیر گذشته. نیشخند

***از اینکه اینجا بلاتکلیفیم اولا خیلی‌ غصه میخوردیم. این که نمی‌دونیم موندگاریم یا برمی‌گردیم. به همین دلیل هیچی برای خونمون نمیخریدیم. ولی‌ دیدیم که نمیشه ما هم دل داریم. تصمیم گرفتیم از لحظه های منونی زندگیمون لذت ببریم و دیگه منتظر آینده نباشیم. چون هیچ چیزی قابل پیشبینی‌ نیست. والا ... مژه

 

***شناسنامم هنوز نیومده داره دیگه کم کم ۳ ماه می‌شه. موندم اینا دارن چه ... می‌کنن !!!!عصبانی